سرباز
ازدرمسجدواردمیشویم من ...خانم فاطمه ...خواهری...اقا طاها... نوگلادونفری سواركالسكه اند ..خواهری به خادم دم در گفت...داریم سربازمیبریم یاصاحب عصر وزمانم بپذیرشان به عنوان سربازهای كوچكت... اصلانذرقیامت كردیمشان... شایداین جمعه بیاید...شاید
نویسنده :
مامان وبابا
1:29