فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

ریحانه بهشتی

شیار143

دیشب همراه ننه الفت 143شیاررادنبال گمشده اش گشتیم ... زیبابودوتاثیرگذار... خدایاادامه دادن راهشان بسی سخت شدست ودشوار .یاریمان كن
8 دی 1393

داری بزرگ میشی...

داشتم تواشپزخونه اشپزی میكردم. دیدم صدایی شبیه پچ پچ كردن میاد... الهی فدای دخترم بشم عروسكش راگذاشته بود روپاهاش وخیلی قشنگ میگفت پیش پیش پیش پیش...انشاالله بچه خودت رابزرگ كنی دخترم. خدایابه خاطرهمه نعمتای بی منتت شكر
5 دی 1393

نهمین مروارید

چندروزیه بی اشتهاشدی.دلایل مختلفی برای خودم درنظرمیگرفتم.گاهی میگفتم به خاطرمسافرته گاهی میگفتم شایدازبس همه گفتن چه خوب كه همه چیزمیخوره اینطورشدی گاهیم میگفتم به خاطرراه افتادن وبازیگوشیه...تااینكه امشب وقتی داشتی گریه میكردی وسعی میكردم ارومت كنم متوجه یه سفیدی خیلی نازتولثه بالاسمت چپ شدم... رویش نهمین مرواریدت مبارك فاطمه بانوی من... خدایابه خاطرهمه نعمتهای بی منتت شكر پ.ن؛همیشه ازدندونای اسیاب میترسیدم فكرمیكردم خیلی سخته.خداراشكراولیش خودنمایی كرد.
3 دی 1393

این روزها

دوستم راست میگفت تابچه هاراه نیفتادند همش میگیم وای چرازودترراه نمیفتند... وقتیم راه میفتند همش داریم میگیم یه دقیقه بشین واروم باش... حالاحکایت ماوفاطمه بانو... ازصبح تاخودشب من ودخترم پیاده روی داریم کلا...
29 آذر 1393

تكمیل راه افتادن فاطمه بانو

امشب ٢٦اذر١٣٩٣؛توشبستان برای اولین بار باتلاش فراوون ازوسط بلندشدی ودوباره به مسیرت ادامه دادی.تاالان هروقت میفتادی خودم دوباره بلندت میكردم ولی حالادیگه تواین موردهم مستقل شدی...شورواشتیاق فراوونی داری به راه رفتن البته ناگفته نمونه فضای باز ووسیع شبستان ویه شب درمیون همه اونجاراپیاده روی كردن كمك زیادی به تسلطت توراه رفتن كرد... پ.نوشت؛انقدرپیشرفت بچه هاتوراه افتادن سریعه كه اصلایادم رفته تاچندهفته پیش چه غصه ای میخوردم برای راه نیفتادنش خدایابه خاطرهمه نعمتای بی منتت شكر...
27 آذر 1393