من تشنه ام...تشنه باران رحمتت
به نام خدایی که دراین نزدیکیست...
ازکوچه پس کوچه های این روزهاداره بوی خدامیاد هرلحظه توگوشم صدای ربنامی پیچه
نمیدونم خداداره میادبه خونه مامهمونی یااینکه قراره مابریم مهمونی خدا...
فکرش راکه میکنم میبینم من روسیاهترازاینم که هیچ یک ازاین دومورداتفاق بیفته ولی وقتی به کرم خدانگاه میکنم ...
اصلاچه فرقی میکنه کدوم اتفاق بیفته مهم اینه که یه طرف قضیه ماییم ویه طرف خدامون...
مهم اینه که یه ماهی اومده که طوری بایدازش استفاده کنیم تاشرمنده مولایی که تواین ماه واسطه ماوخداست نباشیم
یاعلی(علیه السلام)!
میدونم شمااینقدربزرگوارهستیدکه لازم نیست قسمتون بدم اما...
به حق فاطمه ات(سلام الله علیها)دست مارابگیر...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی