...
مادرودخترسخت مشغول بازی وشلوغ كاری هستیم انقدرصدایمان بالارفته كه صدابه صدانمیرسد.توجیغ میزنی ومن هم...توبلندبلندمیخندی ومن هم...توبدو بدوچهاردست وپامیروی ومن هم...درهمین حین صدای ضعیفی ازنوحه حاج محمود ازلب تاپ كه دراتاق پذیرایی است ودرپذیرایی هم بسته است ودراتاق ماهم بسته است[دیگه حالاحساب كن چقدرصداضعیفه]به گوش میرسدوتوناخوداگاه دست ازبازی میكشی و بادودستت به سینه میزنی همراه بایك لبخندملیح ونگاه زیبایی به من...ومن سرمست ازعشق اباعبدالله كه ذره ذره باجانت امیخته میشود پ ن؛سینه زدن راشبی كه همراه اقای پدربه هییت رفتی یادگرفتی
نویسنده :
مامان وبابا
18:27